محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ با گذشت بیش از یک قرن از انتشار «افسانه»ی نیما و شکل گیری شعر نو فارسی، هنوز بسیاری از ابعاد فکری و زبانی نیما یوشیج، بنیان گذار این جریان، محل پرسش و واکاوی است.
از بنیادیترین این جنبه ها، مسئله «نحو» و شیوه ساخت جمله در شعر نیماست؛ حوزهای که کمتر به طور نظاممند و تحلیلی مطالعه شده است.
کتاب «اسلوب نیما و مسئله نحو؛ پژوهشی در زبان شعر نیما یوشیج» به گونهای علمی و دقیق به همین موضوع پرداخته است. این اثر نخستین کتاب مستقل راهله کمالی، دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد، محسوب میشود؛ پژوهشی که در قالب تز دکتری او شکل گرفته و با تکیه بر سه دانش سبک شناسی، بلاغت و زبان شناسی، نحو شعر نیما را به مثابه یکی از ارکان هویت بخش مکتب او تحلیل میکند.
کتاب «اسلوب نیما و مسئله نحو» از آثار پژوهشی انتشارات علمی است که با محوریت نقد و تحلیل زبان و شعر معاصر منتشر میشود. در ادامه، با نویسنده اثر درباره انگیزه نگارش کتاب، چالشهای پژوهش در زبان شعر نیما و نسبت میان نحو و نوآوری در شعر معاصر گفتوگو کردهایم.
لطفا بگویید «اسلوب نیما و مسئله نحو» که درواقع رساله دکتری شماست، چگونه خلق شد و چرا به سراغ نیما و زبان شعر او رفتید؟ به بیان دیگر، چرا تحولی که نیما در شعر فارسی ایجاد کرد، همچنان بعد از گذشت صد سال، مهم و محل بحث است؟
ایده اصلی این کتاب در کلاسهای بلاغت دکتر محمود فتوحی در دانشگاه فردوسی مشهد شکل گرفت. من، پیش از ورود به حوزه نحو شعر نیما، بر نحو شاعران مختلفی از جمله اخوان ثالث کارهای تحقیقی انجام داده بودم. در کلاسهای دکتر فتوحی، یکی از محورهای اصلی بررسی، مطالعه زبان شاعران از منظر بلاغت و تغییراتی بود که در ساختار جمله ایجاد میکردند.
وقتی پژوهش درباره اخوان را انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که خیلی از آبشخورهای شعر او، ریشه در دستکاریهای نحوی شعر نیما دارد. اخوان درواقع یکی از پیروان پروپاقرص نیما بود و شیوه نیمایی را در زبان و فرم به کمال رساند. از همین رو، در مقبولیت شعر نیما تأثیر خیلی زیادی داشت. همین نکته باعث شد تصمیم بگیرم برای رساله دکتریام روی نحو شعر نیما کار کنم؛ کسی که عنوان پدر شعر نو فارسی را دارد و لازم است دگرگونیهایی که در شعر فارسی ایجاد کرده است، روشنتر و دقیقتر تبیین شود. چرا این موضوع همچنان مهم است؟
از همان زمان نیما مخالفتهای زیادی با این زبان شد و محل انتقاد زیادی قرار گرفت. بسیاری از شاعران کار او را «تخریب زبان» میدانستند و شعرش را «کلاف گره پیچ» توصیف میکردند. حتی شاعری مانند فریدون توللی که در آغاز از پیروان او بود، بعدها در آثارش به نیما و شاگردانش تاخت و گفت این شاعران از دستور زبان بی اطلاعاند و قصدشان تخریب زبان است.
شاعران دیگری مثل شهریار و ابتهاج که آنها هم از پیروان نیما بودند، از زبان او پیروی نکردند. بنابراین، این زبان به عنوان یک مسئله در شعر نیما مطرح است. دلایل زیادی هم برای آن مطرح شد. مثلا، یکی از دلایلی که خیلی آن را میشنویم، این است که نیما تحت تأثیر زبان طبری و مازندرانی خود بوده است. اما همه این ها، وقتی کلیت شعر و آثار نیما را بررسی میکنیم، میبینیم که به هیچ عنوان جوابی کافی برای تغییر و تحولاتی که نیما در زبان ایجاد کرد نیست.
همه این صحبت ها، انگیزه نگارش این کتاب بود تا به این مسئله پاسخ دهد که هدف نیما از این کار چه بود و نحو او چه کارکردهایی دارد. اگر این زبان تحت تأثیر زبان طبری بوده یا دست کاریهایی در آن انجام شده که کارکردی نداشته، نیما خود از آن به عنوان یک نوآوری یاد نمیکرد و مورد تقلید شاعرانی مثل اسماعیل شاهرودی، اخوان و اسماعیل خویی قرار نمیگرفت.
من، در این کتاب، از نحو به عنوان یک ممیزه هویت بخش به مکتب نیما یاد کردهام و یکی از جنبههای نوآوری نیما را، علاوه بر فرم، به نحو شعر او اختصاص دادهام.
اگر مسئله زبان را در شعر نیما کنار بگذاریم، به نظر شما به چه جنبههای مهم دیگری از شعر او میتوانیم اشاره کنیم؟
درباره نیما تحقیقات و کتابهای بسیاری انجام و منتشر شده است؛ درواقع در زمینه فرم شعر نیما و تصاویر شعر او. اما به نظر من امروز جنبهای که میشود بیشتر به آن پرداخت؛ تأثیرپذیری هر کدام از شاعران از اوست. این کار به نظرم در تاریخ ادبیات شعر معاصر اهمیت و تأثیر زیادی دارد. یعنی اینکه هر کدام از شاعران چگونه از نیما تأثیر گرفته و در عین حال چگونه از او فاصله گرفتهاند تا به فردیت شعری خود رسیدهاند.
این مسئله درباره بسیاری از شاعران صادق است؛ مثلا فروغ آشکارا از نیما تأثیر گرفته و خود نیز به آن اشاره کرده، اما در ادامه به فردیت خود رسیده است. در مورد سهراب سپهری و احمد شاملو هم همین روند دیده میشود. به نظر من موضوعی که میتواند محل پژوهشهای بعدی و مفید هم باشد؛ همین تأثیرپذیری شاعرهای مختلف از نیما و جریانهای پسانیمایی است. چه از نظر فرم و چه از نظر تصویر.
پس میتوان گفت زبان و نحوِ شعر نیما، جزئی از نظام معنایی شعر اوست، درست است؟
بله، کاملا درست است و من با این نظر موافقم. نیما باور داشت که فرم شعر کلاسیک تناسبی با معنای آن ندارد. چون وقتی شاعری میخواهد در قالب کلاسیک شعر بگوید فرم و ساختار از پیش آمادهای دارد که مجبور است معانی را فقط در قالب همان فرم بریزد و نمیتواند هجایی را کمتر یا بیشتر کند.
نیما میگفت این ساختار باعث میشود که شاعر نتواند آنچه را که در ذهنش میگذرد و احساساتش را آن طور که باید، منتقل کند. بنابراین، او نخستین کاری که کرد؛ شکستنِ نظام تساوی مصرعها بود؛ یعنی دیگر مصرعها طول یکسانی نداشتند.
فرم شعر نیما هم زمان با خلق معنا بود. فرم از پیش آماده شدهای نداشت و از طرفی نحو در این فرم تازه دقیقا بیانگر و انعکاس دهنده معنای موردنظر شاعر است. در این حالت معنا و فرم با یکدیگر کاملا به تناسب میرسند. همان چیزی که نیما از آن به عنوان هارمونی یاد میکند.
کتاب شما یکی از مجموعه کتابهایی است که انتشارات علمی با محوریت پژوهش در شعر منتشر کرده است. به نظر شما کتابهایی از این دست چگونه میتوانند به جان بخشیدن به جریان شعری امروز کمک کنند؟
من معتقدم اگر کتابی بر اساس یک مسئله درست شکل گرفته باشد یک کاستی و خلأ را در نظام پژوهشی رفع میکند. بعدها، برای افرادی که میخواهند تاریخ ادبیات بنویسند، میتواند کمک کننده باشد. درباره اثر خود من، اینکه واقعا چرا نیما این زبان را در آثار خود به کار گرفت، مسئلهای است که به روشنی تبیین نشده.
هنوز هم هستند کسانی که بر عقیده قبلی خود اصرار میکنند و معتقدند این شاعر فقط تحت تأثیر زبان طبری بوده یا میخواسته برای پیچیده کردن شعرش ابهام ایجاد کند. «اسلوب نیما و مسئله نحو» تأثیر خوبی بر جریانهای پس از نیما دارد. مثلا، جریان زبانیت و شعر حجم، هنوز مقبولیت و عمومیت پیدا نکردهاند.
خیلیها این زبانها را نمیشناسند. به نظر من نگارش این آثار و پر کردن خلأهای پژوهشی، میتواند نشان بدهد که اصلا روند شکل گیری این جریانهای پسانیمایی چه بوده و چه رویکردی باعث شده است که این زبانها به وجود بیاید. مجموع اینها باعث میشود بعدها افرادی که تاریخ ادبیات دوران معاصر را مینویسند فقط به کلیات اکتفا نکنند و جزئیات را هم در نظر بگیرند.
در معرفی کتاب آمده است: «هنوز برخی از زوایای شعر نیما، به ویژه زبان و نحو شعری او، برای مخاطبان شعر فارسی به روشنی تبیین نشده و به صورت مسئله باقی مانده است.» این ابهام کجاست و چرا وجود دارد؟
بله، سؤال خوبی است. ابهام از اینجا شروع میشود که نیما در کار خود دست به تلفیقهای چندگانه زد؛ یعنی هم از شعر کلاسیک فارسی تأثیر گرفت و هم از بلاغت مدرن. او زبان فرانسه را میدانست و با آنچه امثال شاعران فرانسه میگفتند آشنا بود. از سوی دیگر، در داخل کشور، هرکس از ظن خود یار نیما شد و نوآوریهای او را تعبیر کرد.
صحبت کردن درباره نیما امروز هم کار سادهای نیست. همه فکر میکنند کار نیما برایشان واضح و مشخص است، اما کار او جنبههای مختلفی دارد.
مسئله فرم، بخشی از کار نیماست و اینکه او چقدر تصویرهای بومی را وارد شعرش کرد، اما از نظر من زبان، بخش مبهم شعر اوست که به آن کمتر توجه شده؛ پرسشهایی مانند اینکه چرا این زبان شکل گرفت؟ آیا فقط یک تفنن بود، آیا کارکردی داشت یا نه. بعضی بر این باورند که زبان نیما چندان کارکردی ندارد و او باتوجه به شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان، زبانی را مناسب میدانسته که مبهم باشد یا نخبه گرایی نیما باعث شده بود تا به این زبان روی بیاورد.
اما واقعیت این است که زبان در شعر نیما خیلی مبهم مانده است. به ویژه اینکه ما بعد از نیما، جریانهایی داریم به نام جریانهای «پسانیمایی» که بازیهای زبانی زیادی دارند و از نظر من ریشه و آبشخور آنها را میتوان در شعر نیما پیدا کرد. نیما به شاعران بعد از خود این جسارت را داد که از آن زبان کلاسیک فاصله بگیرند.
با توجه به صحبتهای شما، میتوان گفت اقبال مردم به شاعران پیرو نیما بیشتر از خود اوست؟ یعنی مردم آن قدر که فروغ، اخوان یا شاملو را میخوانند، سراغ شعر نیما نمیروند؟
سؤال خیلی خوبی است. همان طور که در زمان خود نیما، شعرش چندان خوانده نمیشد، امروز هم مخاطبان شعر اخوان، فروغ و شاملو بسیار بیش از خوانندگان شعر او هستند. یکی از مهمترین دلایل رمیدگی مخاطب از شعر نیما همین زبان اوست. شعر نیما، جز آن چند قطعه معروف، زبان روشنی ندارد و مبهم است. در بسیاری از شعرهایش که آنها را با نمایش و داستان تلفیق کرده است، بندهایی بسیار طولانی دارد.
حتی بعضی از بندهایش به ۶۵ سطر هم میرسد. این نوعی ابهام ایجاد میکند که هر مخاطبی نمیتواند متوجه آن شود. مخاطب شعر نیما باید مخاطب فعال تری باشد. او به چالشها و درگیریها بیشتری نیاز دارد. شعر فروغ و اخوان خیلی از لحاظ معنا روشنتر هستند. حتی اگر شعرشان مبهم باشد در جایی از آن ابهام زدایی میکند. اما ابهام، جوهر شعر نیماست. نیما تعمد دارد و دوست دارد که شعرش مبهم باشد.
یک دلیل دیگر هم که باعث شده شعر نیما از مخاطب دور بماند، خلأ تحقیقات و نوشتههایی است که بیاید و زبان شعر نیما را رمزگشایی کند. خیلی از دشواریهای شعر و زبان نیما با آشنایی با جهان او رفع میشود. کافی است شما مدتی شعر نیما را بخوانید، بعد سبک شعر نیما دستتان میآید. اما باز همه چالشهای آن را برطرف نمیکند.
همان طور که گفتم نیما یک شاعر نخبه گرا بوده و معتقد بوده است وقتی میخواهی از معانی عالی صحبت کنی باید زبان شعرت هم متفاوت باشد. اما خود نیما نیز در اواخر دوران شاعری خود متوجه شد که شعر برای مردم گفته میشود. اگر توجه کرده باشید شعرهای پایانی او اشعار کوتاه تری است و زبان روشن تری دارد. دورهای که درواقع نیما تغییر رویه میداد، ابهام اشعارش بیشتر ابهام هنری است و حاصل از نمادگرایی و نه ابهام زبانی.